عاقبت
آزاد
قاضی از دزد می پرسه : برای چه همیشه از دیوار مردم بالا می روی ؟ دزد جواب می دهد: چه می دونم به این مردم بگو چرا در خانه هایشان همیشه بسته است ؟!!!!
قاضی از دزد می پرسه : آیا وقتی جیب این آقا رو می زدی هیچ نمی ترسیدی ؟ جیب بر گفت :چرا. آقای قاضی خیلی می ترسیدم و مرتب با خودم می گفتم نکنه چیزی توو جیبش نباشه! شوخی آبگوشتی با نبی روزی هد هد نزد حضرت سلیمان رفت و گفت :می خواهم تو لشگریانت را در جزیره ای مهمان کنم . وقتی همه حاضر شدند هد هد ملخی صید کرد و در دریا انداخت و گفت : اگر گوشت به همه نمی رسد آب گوشت به همه خواهد رسید.
رنگ مو شخصی از شیخ لاهوری پرسید: چرا در سن نود سالگی خضاب ( نوعی رنگ موی طبیعی سنتی ) می کنی ؟ گفت : دشمن زندگیست موی سفید
روی دشمن سیاه باید کرد
کلنگ جناب قاضی روزی قلم از قلمدان قاضی افتاد فردی که در آنجا حضور داشت گفت : جناب قاضی کلنگ تان افتاد قاضی گفت : این قلم است تو هنوز کلنگ و قلم را از هم تشخیص نمی دهی ؟ مرد در پاسخ گفت : هر چه هست تو مرا با آن خانه خراب کردی پس کلنگ است . درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید. وبلاگ من مو ضوع خاصی ندارد ضمن تشکر از دیدار شما عزیز میهمان امیدوارم مطالب وبلاگ مورد توجه و استفاده شما قرار بگیرد و از بیان نظرات خود در راستای بهبود آن دریغ نفرمائید. آخرین مطالب پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|